ای رهبران کجائید. اسماعیل وفا یغمائی

ای رهبران کجائید. اسماعیل وفا یغمائی

ای رهبران کجائید!؟
اسماعیل وفا
دریا به غرش آمد،با نعره های توفان
اینک خروش ملت،در کوچه و خیابان
اینک تمام خورشید!، اینک تمام جنگل!ا
اینک تمام تندر، مجموع آذرخشان
اینک تمام دریا،با موجهای چون کوه


اینک هر آنچه ابرست، اینک هر آنچه باران
این اوست آنکه خواند: آزادی بزنجیر
با صد هزار فریاد، باز از گلوی ایران
از قله های «البرز» تا« شیر کوه» و «کرکس»ا
ازپهنه «بشاگرد»، تا ارتفاع «تفتان»ا
از ساحل «ارس» تا، «اروند رود» و «کارون»ا
از پهنه »خزر» تا، «ایرانخلیج» و «عمان»ا
ا«ایرانخلیج» گویم کز فارس نیست کو هست
میراث ترک و کرد و لرها و ترکمانان
میراث اهل طالش میراث گیل گیلان
یا مردم سکستان یا اهل خوبدستان
ما گرچه فارس یا ترک،نوشیده ایم زآغاز
شیر برادری از یک مادر و دو پستان
این مام ماست اینک،خنجر به پشت و خونین
در زیر تیغ و طعن دزدان و زن بمزدان
مشتی عمامه بر سر،تخم حرام تاریخ
پروردگان افعی درخاک کژدمستان
پروده ی رذالت،سر تا به پا شقاوت
زنده به قتل و داروسرکوب و بند و زندان
آئینشان خرافات آفت ترین آفات
چون لشکر ملخ در زیباترین گلستان
این مام ماست اینک! رودابه ی خجسته
چون شیر شرزه دررزم، افشانده یال و غران
این اوست انکه خواند از نای ما نوای
پیروز باد ملت! جاوید باد ایران!ا
این اوست آنکه جنگد، اندر پی رهائی
در هر سرا و خانه،درکوچه، کوی میدان
در رشت ویزد و تبریز،در تربت و طبس تا
قزوین و خاش و زابل، شهر ری و سراوان
این اوست انکه خواند، یکصف شوید یکصف
یعنی تمام ایران، در جنگ با فقیهان
یعنی تمامت نور در جنگ با سیاهی
یعنی تمام یزدان ضد تمام شیطان
این ملت است ملت، این میهن است میهن
برخاسته خروشان، آماده و بفرمان
اما شما کجائید؟تا رهبری نمائید؟
ای رهبران پیدا، ای رهبران پنهان
اسماعیل وفا یغمایی.سوم ژوئیه دو هزار و نه
*****
با الهام ازشعر آقای اسماعیل وفا یغمایی- سیامک نادری

زیبایی این خروش جان ها و همچنین انقلاب بهارعربی دراین بود که، برخلاف انقلاب های پیشین، این مردم بودند که رهبران انقلاب بودند. اگر کار وامور بدست احزاب وسازمانهای سنّتی بود، هیچ تنوری برای مردم وانقلاب گرم نمیشد. زیرارهبران احزاب وسازمانهای سنّتی، غرق درفساد و زد و بند با بالا برای دستیابی به قدرت هستند، و مردم را به کناری گذاشته اند. اینان امین صدام وامین کاسبان وحی وامین مک کین هستند. منظور ازتیتر فوق نیز همین را بازتاب می دهد.

“ماه سیاه آباد ”             ۱۳۹۲/۴/۲۳

 

مسیحا را کجا یابم

که بر سنگ مزار هر شهیدی دست بگذارد

و گوید : ای شهیدان

نامتان -نان نیست

نامتان –  یکرنگ و یکدل میکند فریاد آزادی

و آزادی ربودن را

                      جُرم میداند !

یکی باید بیاید ساقی رؤیا

خودش بی چون قدرتها

خودش بی آز شهوت ها

خودش بی نام

خودش بی جاه

خودش بی بر

               از این دنیا

خودش …

یکی باید بیاید

که نام و راه و جا پایش

فقط سودای آزادی

مسیحا را کجا یابم …!

یکی باید بیاید

نقاب از چهره بردارد

یکی یکتا و یک رو – یکی بی رنگ

یکی بی تاج

بگوید :

منم مثل شمایانم

نه یک کم بیش

منم آوای جان دارم

منم ابلیسکی در خود نهان دارم

شمایان حافظم باشید

شمایان سنجه ام باشید

شمایان خود مرا – داور.

در این بیغوله ها – پُر ” سازه ” ها بسیار

ولی بی غش نمی بینم

صلیبی ” مست ” می خواهم

مسیحا را کجا یابم

 در این ” ماه ” سیاه آباد …

 

ازکتاب:«‌قرارمان عشق بود – نه کین!» – سیامک نادری