از متحدانِ جنگ نیابتی تا بن‌بست جمهوری اسلامی نیره انصاری

 

جنگ نیابتی عبارت از موقعیت رسمی و قانونی خصومت مسلحانه بین کشورها است که توسط قانون بین‌المللی جنگ اداره می شود.

قانون « برخوردهای مسلحانه» مانند قواعد 1899 و 1907 هاگ و قراردادهای چهارگانه ژینو، سال (1949). از آنجا که حالت جنگ عبارت است از وضعیت قانونی روابط بین دو یا چند کشور، معمولاً وقوع آن با اعمال خشونت آمیز و مسلحانه توأم است که این اعمال خشونت آمیز گاهی پیش از اعلان جنگ و گاهی پس از آن صورت می گیرد.

اما جنگ، بدون روی دادن خشونت مسلحانه نیز می‌تواند وجود داشته باشد زیرا جنگ یک وضعیت حقوقی است و نه چون خشونت مسلحانه!

این اصطلاح که در قانون جنگ به نحوی شایع استعمال می‌شود نه تنها جنگ‌های بین‌المللی، بل جنگ‌های غیر بین‌المللی ( داخلی) را نیز شامل می شود.

جنگ واسطه ای یا جنگ نیابتی؛ وضعیتی است که در آن قدرت‌های درگیر به جای اینکه به طور مستقیم وارد جنگ با یکدیگر شوند با حمایت های مالی، تسلیحاتی و تبلیغاتی از کشورها یا گروه‌های مسلح دیگری که با قدرت مقابل یا متحدین آن در جنگند، کوشش در تضعیف آن قدرت یا فشار بر آن می نمایند.

در بسیاری موارد به دلیل توان بالای نظامی قدرت‌های اصلی، درگیری نظامی مستقیم آن‌ها با یکدیگر می‌تواند هزینه‌های سیاسی، اقتصادی و انسانی گسترده ای را برای هر دو سوی متخاصم در پی داشته باشد و از این رو می کوشند که بدون وارد شدن به جنگِ «تمام عیار» از طریق حمایت از گروه‌ها و دولت های ثالث به طرف مقابل ضربه زده و زیان وارد نمایند.

در مواردی دیگر ممکن است دو قدرت اصلی به جنگ مستقیم با یکدیگر مشغول شده باشند، اما هم‌زمان در مناطق دیگری با حمایت از گروه‌ها و کشورهای ثالث به جنگ نیابتی با قدرت مقابل نیز بپردازند.

جنگ نیابتیِ « خالص» وجود ندارد؛ زیرا گروه‌هایی که با یک کشور خاص در جنگ هستند، غالباً در پی منافع و هدف‌های ویژه خود هستند که ممکن است با منافع و هدف‌های کشور حامی آن‌ها یکی نباشد.

معمولاً بیشترین کاربرد جنگ‌های واسطه ای در دوران جنگ سرد است؛ زیرا به این وسیله می‌توان بدون درگیری مستقیم با قدرت مقابل و ورود در یک جنگ بزرگ و بسیار پُر هزینه، به فشار بر قدرت مقابل ادامه داد.

جنگ سرد

جنگ‌های نیابتی در طول جنگ سرد امری معمول بود. زیرا دو ابرقدرت (آمریکا و شوروی) به دلیل ترس از بروز جنگِ هسته ای تمایلی به درگیری مستقیم با یکدیگر را نداشتند.

جنگ داخلی/Civil War

جنگ مسلحانه ی عمومی بین نهادهای غیر دولتی حریف یا بین دولت و گروه مخالف مسلح که تمام این خشونت ها در داخل خاک یک کشور صورت می گیرد.

در این خصوص جنگ داخلی اسپانیا از نمونه‌های مشهوری است که می‌توان در آن الگوهای جنگ نیابتی را مشاهده نمود. این جنگ بین سوسیالیست ها و آنارشیست های هوادار جمهوری دوم اسپانیا از یک سو و از دیگر فراز ناسیونالیست ها و سلطنت طلبان به رهبری «فرانسیسکو فرانکو» آغاز شد.

و یا جنگ داخلی سوریه را نیز می‌توان یک جنگ نیابتی قلمداد نمود که در آن قدرت‌های جهانی و منطقه ای نظیر روسیه و ایران با حمایت از دولت سوریه  از یک‌سو و عربستان، قطر، ترکیه، امریکا، انگلستان و فرانسه با حمایت از گروه‌های مختلف شورشی از دیگر سو کوشش در تضعیف غیرمستقیم دولت های رقیب یا حفظ  و افزایش دامنه نفوذ خود در این کشور دارند.

 براین اساس اصطلاح «جنگ نیابتی» چندی است که در بحران های سوریه، یمن، عراق و… در خاورمیانه مصطلح شده است، وضعیتی که در آن‌ها قدرت‌های اصلی به دلیل هزینه‌های بالای درگیری  و عدم تمایل به منظور شرکت مستقیم در آن، از طریق متحدین منطقه ای و داخلی کوچکتر خود به درگیری پرداخته و منافع خود را پیگیری می نمایند. [ این امر را در مناظره های انتخاباتی ریاست جمهوریِ اسلامی شاهد بودیم…،]

افزون بر موارد بیان شده وعده‌های انتخاباتی دونالدترامپ  در خصوص محدود سازی قدرت جمهوری اسلامی در منطقه در کنار انتقادات شدیدش از سیاست‌های دولت اوباما در برابر حکومت اسلامی از جمله برجسته‌ترین موضع گیری های انتخاباتی وی به حساب می‌آمد که البته کمتر تحلیلی وجود دارد که نشانگر عدم وفاداری ترامپ به این رویکرد اعلامی در سیاست خارجی اش باشد.

یکی از گزینه های مورد بحث، بکارگیری تاکتیک جنگ نیابتی علیه منافع جمهوری اسلامی در منطقه غرب آسیا و به ویژه سوریه است. به این معنا که آمریکا مستقیماً نیروهای مورد پشتیبانی ایران در منطقه را هدف قرار می دهد. گزینه ای که با مداخله نظامی اخیر آمریکا در خاک سوریه، تقویت شده است.

جنگ نیابتی علیه جمهوری اسلامی، بیش از این در نیمه دوم دهه گذشته مورد توجه کاخ سفید قرار داشته است. به عنوان نمونه: تحلیل‌ها غالباً در جریان جنگ (33) روزه لبنان در (2006 میلادی)، از جنگ نیابتی میان رژیم اسرائیل و جمهوری اسلامی خبر می‌داد که حزب الله لبنان به نیابت از جمهوری اسلامی[ایران] در این جنگ حضور داشته است. برخی جنگ یمن و سوریه را نیز جنگ نیابتیِ عربستان علیه [ایران] ارزیانی کرده‌اند که بمانند جنگ لبنان با حمایت آمریکا از دشمنان ایران همراه اند.

جنگ نیابتی در غرب آسیا

اگر یک یا چند کشور در یک منازعه ی نظامی بدون آنکه به طور رسمی در آن شرکت کنند منافع خود را از طریق پشتیبانی سیاسی و نظامی از طرف‌های درگیر پیگیری کنند، با یک جنگ نیابتی مواجه ایم.

این نوع از جنگ برای قدرت‌های حامی یا حتی طرف‌های درگیر در جنگ این امکان را فراهم می‌آورد تا با هزینه ای کمتر اهداف خود را دنبال نمایند.

بر اساس آنچه پیش گفته، اصطلاح جنگ نیابتی بیش از هر زمان دیگر در دوران جنگ سرد مورد استفاده تحلیلگران واقع می‌شده است. در آن دوران موقعیت نظام و هزینه‌های بیشترِ درگیری نظامی میان دو ابر قدرت آنان را به سمت و سوی استفاده از روش‌های نازلتر به منظور ضربه زدن به یکدیگر هدایت می کرد.

در چارچوب و چوکات جنگ‌های نیابتیِ دوران دو قطبی مانند جنگ‌های کره و ویتنام، آمریکا و شوروی تلاش کردند تا درگیری‌ها در مناطق پیرامونی، محدود به همان مناطق باقی‌مانده و گسترش نیابد. در حقیقت برجسته‌ترین عامل اتخاذ چنین راهبردی، همانا اجتناب از یک جنگ هسته ای بوده است.

اما در پساجنگ سرد، این نوع از جنگ، مانند دیگر ویژگی‌های قدرت‌های بزرگ در سیاست بین الملل صورت عمومی‌تری به خود گرفته است. بدین سیاق پس از انتخابات دوباره «جرم دوبلیو بوش در 2004 میلادی»  محافظه کاران فرصت نیافتند تا با روش‌های خود برنامه سوم به خاورمیانه بزرگ را دنبال نمایند. این طرح، مواردی همچون تضعیف یا حذف اسلام گرایی و فیصله دادن به مساله فلسطین در غرب آسیا را در دستور کار داشت.

رویکرد آمریکا در آن دوران این امکان را به رژیم اسرائیل داد تا در ژوئیه ی (2006) به منظور تغییر موازنه قوا در منطقه، علیه رژیم اسلامی در ایران دست به اقدام نظامی زند، اما بالا بودن هزینه جنگ مستقیم با ایران موجب شد تا مهمترین متحد منطقه ای جمهوری اسلامی، یعنی حزب الله لبنان، هدف حمله قرار کیرد. بدین ترتیب پس از جنگ سرد و در چارچوب «طرح خاورمیانه بزرگ» نخستین جنگ نیابتی در غرب آسیا، با هدف تضعیف جمهوری اسلامی آغاز شد و (33) روز به طول انجامید.

جنگ سوریه، دومین جنگ بزرگ در منطقه است که از ابتدا با عنوان یک جنگ نیابتی علیه ایران تحلیل شده است.

 

بحران سوریه و رویکردهای کاخ سفید به منظور مداخله

مناقشه قدرت‌های منطقه ای و فرامنطقه ای در سوریه مهمترین و پیچیده‌ترین جنگ نیابتی در هزاره تازه محسوب می گردد. ابعاد گسترده بحران سوریه در‌واقع به دلیل مداخله نیابتی قدرت‌های منطقه و فرامنطقه ای تا این اندازه وسعت یافته است. تا آنجا که برخی تحلیل ها، تا (8) جنگ نیابتی را میان گروه‌ها و دولت های درگیر در این بحران شناسایی کرده اند. در یک تصویر ساده از ابتدای بحران سوریه در (2011) دو جبهه بین‌المللی متشکل از قدرت‌های منطقه ای و فرامنطقه ای شکل گرفته است. جبهه ی غرب، اتحاد عرب و ترکیه که هریک با اهداف گوناگون، به منظور سرنگونی دولت سوریه تلاش کردند

البته انسجام اتحادیه های عرب اکنون از میان رفته و اعضای آن مواضع متفاوتی نسبت به سوریه دارند. در سویی دیگر جمهوری اسلامی در کنار روسیه و با تکیه بر منافع راهبردی خود تنها قدرت منطقه ای است که تاکنون از دولت بشاراسد در عمل حمایت کرده است.

ارتش سوریه، حزب الله لبنان و نیروهای دفاع ملی، مهمترین طرف‌هایی اند که با پشتیبانی مستقیم رژیم اسلامی در ایران، در این بحران ایفای نقش می کنند. در قالب این حمایت ها از نیروهای نظامی و داوطلبان ایرانی نیز طی چند سال گذشته به سوریه اعزام شده اند.

« پس از گذشت صد سال، چهره «توافق نامه سایکس – پیکو»و در پی سیطره گروه تروریستیِ «داعش» بر مناطق وسیعی از عراق و سوریه در حال تغییر است. آیا این منطقه در انتظار یک «سایکس – پیکوِ تازه ای» است، که منطقه خاورمیانهِ «تجزیه شدهِ پیشین» را به منظور دوباره تقسیم شدن، به سمت و سوی زخم نویی می کشاند؟»

 نقش ایران و روسیه در جنگ سوریه

مناقشه میان جبهه های جدال در سوریه ادامه دارد.

جبهه هایی که بر سر نابودی داعشیان با یکدیگر هم پیمان شده بوده اند، حال در دوران پساداعش، مقابل یکدیگر موضع گرفته اند.

ایران به عنوان متحد روسیه و پشتیبان دمشق با تخصیص بودجه های گزاف مالی، نقش پر رنگی در حفظ مسند اسد و البته تقویت قدرت پوتیندر منطقه ایفا کرد.

اعزام نیروهای نظامی – زمینی عمدتا جوان تحت عنوان مدافعان حرم، ضایعه جبران ناپذیر دیگری ست که رهبران جمهوری اسلامی مسوولیت از دست رفتن آنها را خواه ناخواه پذیرفته اند.

جمهوری اسلامی در آخرین نشانه ی اتحاد، پس از اقدامات اخیر واشنگتن که ابتناء داشت برحمایت از دموکرات های کرد سوری، بی درنگ و صریحانه پشتیبانی خود را از آنکارا اعلام و چون همیشه با متحد روس خود در مقابله با واشنگتن، همراه شد.

به رغم دنباله روی های جمهوری اسلامی از روسیه در جنگ هفت ساله سوریه، رسانه های داخل ایران خبر از امضا کنسرسیومی میان پوتین و اسد برای بازسازی انحصاری سوریه تحت نظارت روسیه می دهند. این یعنی دور زدن متحد گوش به فرمان، جمهوری اسلامی.

آن طور که تابناک نوشته، این مساله حتا درمیان رهبران نظام، مطرح و سبب نگرانی های عمده ای شده است.

روسیه با آن که در نشست شورای امنیت سازمان ملل در اعتراضات سراسری و برجام با رهبران جمهوری اسلامی همراه و داد خواهی مردم ایران را منکر شد،اما ساز و کار رهبر کرملین الویت «منافع» کشورش است.

در جنگ هفت ساله سوریه، پوتین با جمهوری اسلامی و دمشق متحد شد، زیرا که نفوذ گروه تروریستی داعش برای او در منطقه نیز یک خطر جدی محسوب می شد از دیگر سو رزم در جبهه ای مقابل واشنگتن از مانور ایالات متحده در خاورمیانه نیز جلوگیری می کرد.

از دیگر سو اردوغان دشمنی دیرینه با کردهای مجاور مرزهایش داشته و برای اسد و متحدانش، گاهی دردسرهایی ایجاد کرده، با این حال رویکرد اخیرش در مقابل با ایالات متحده که قصد آموزش و اعزام( 30 هزار) تن از همین شبه نظامیان را دارد، سبب شد که ایران و روسیه با ترکیه هم سو شوند.

(25%) درصد از سرزمین اسد تخت اختیار کردهاست که ستون محکمی برای نابودی داعشیان بودند.

بشار اسد آن ها را خائن می داند و اردوغان تروریست می نامد.

نخست وزیر ترکیه در همین راستا تاکید کرد که آمریکا به عنوان عضوی از اعضای ناتو نمی تواند پشتیبان تروریسم باشد و حفظ امنیت مرزهای ترکیه به عنوان عضوی از اعضای ناتو را با مخاطراتی مواجه کند.

فراتر از این حتی [آقا] ی روحانی، رئیس جمهوری اسلامی در تاریخ (2،2،1397) در پیامی  به بشاراسد اعلام آمادگی مبنی بر بازسازی سوریه نمود.

وی همچنین به اسد وعده داده است که تا «دفع نیروهای شر و بازگرداندن امنیت و ثبات به سراسر جمهوری عربی سوزیه به مساعدت های خود ادامه خواهد داد»

از دیگر سو ایران پس از حمله آمریکا به عراق و سرنگونی صدام نفوذ خود در این کشورِ دارای اکثریت شیعه را افزایش داد.

بنابراین در دوران پساداعش، دست دوستی متحدان برای سهم خواهی ست.اگرچه جمهوری اسلامی می کوشد تا بر ماجراجوی هایش ادامه دهد و پیروز جدال بماند، اما با اتحاد اسد و پوتین، مشخص نیست بازنده این کارزار خواهد بود یا خیر؟

از دیگر سوجمهوری اسلامی در کشورهای یمن، سوریه، لبنان، نوارغزه و عراق محورمقاومتی ساخته است و اعلام نموده که در صورت ورود به جنگ « متحدان نیابتی» خود را به صف خواهد کشید.

از این بیش (27،2،1398) حسن نصرالله رهبر گروه شبه نظامی حزب الله گفته است:« در جنگ با آمریکا جمهوری اسلامی تنها نخواهد ماند.»

ایشان پیش از این گفته بود که:« اگر آمریکا جنگی علیه جمهوری اسلامی را آغاز نماید؛ تنها با جمهوری اسلامی طرف نخواهد بود و او تأکید کرده بود که سرنوشت ما به جمهوری اسلامی وابسته است.» حزب الله لبنان خود را بخشی از «محورمقاومتِ» حکومت اسلامی در ایران می داند. نیز هزاران نیروی شبه نظامی شیعه دارد که جمهوری اسلامی می‌تواند آن‌ها را برای مقابله با آمریکا بسیج و ارد نبرد مسلحانه نماید.

و جالب اینکه «جفری فلتمن، دیپلمات ارشد امریکایی» گفته است که حزب الله لبنان مُهره صادراتی جمهوری اسلامی و «ابزاری چند منظوره» برای این رژیم است.

حزب الله صدها تن از نیروهای خود را در جنگ سوریه از دست داد و بخش قابل توجهی از نفوذ آن در میان مردم لبنان رنگ باخته است.

البته این گروه‌های نیابتی مانند شبه نظامیان در غزه، عراق، حوثی های یمنی و حزب الله لبنان بطور مستمر پول و تجیزات و آموزش نظامی از جمهوری اسلامی دریافت می کنند.

برای نمونه؛ کشتی‌هایی در بندر فجیره امارات هدف خرابکاری قرار گرفتند و پس از آن تأسیسات نفتی عربستان سعودی مورد حمله واقع شده که گروه‌ حوثی های یمنی که از حمایت حکومت اسلامی برخوردارند، مسئولیت این حمله را برعهده گرفتند.

و البته آمریکا جهت آمادگی و برای واکنش، در صورت حمله احتمالی جمهوری اسلامی یا عوامل نیابتی آن به منافع آمریکا و متحدانش، اقدام به تقویت نیروها رزمی دریایی و هوایی در خلیج فارس کرده است.

افزون بر این (29،2،1398) حمله راکتی در منطقه سبز بغداد و در نزدیکی سفارت آمریکا رخ داده است.

شایان یادآوری است که جمهوری اسلامی [ با سیاست بحران زایی خود به منظور بقای حیاتش]در چهاردهه گذشته خود را وارد منطقه لبنان، سوریه، غزه، عراق و یمن نموده و شبکه ای از گروه‌های شبه نظامی را تحت نفوذ خود دارد.

حوثی ها در یمن

عربستان حوثی ها را بازوی نظامی جمهوری اسلامی در یمن می‌داند و چند روز پیش از این مدعی شدند که به تأسیسات نفتی عربستان حمله کردند.

شیعیان عراق

شبه نظامیان شیعه عراق هم در ایران آموزش نظامی داده و مورد حمایت مالی جمهور اسلامی هستند. این شبه نظامیان« دولت اسلامی، داعشیان» را از خاک عراق بیرون راندند.

فراتر از این کاتب حزب الله، عصائب اهل الحق و سازمان بدر سه گروهی هستند که رابطه نزدیکی با قاسم سلیمانی  فرمانده سپاه قدس دارند.

شبه نظامیان غزه

جمهوری اسلامی از شبه نظامیان فلسطینی ساکن غزه از جمله حماس که کنترل این منطقه را برعهده دارد و نیز جهاد اسلامی که گروه کوچکتری است حمایت می کند.

در حقیقت رابطه حماس و جمهوری اسلامی از سال(2011) پس از بهار عربی تیره شد و این گروه حمایت مالی چندمیلیون دالری جمهوری اسلامی را از دست داد.با توجه بر اینکه حماس مشکلات اقتصادی بسیاری دارد و ماه هاست که قادر به پرداخت حقوق کارمندان خود نیست. اگرچه جمهوری اسلامی همچنان به حیث نظامی از حماس حمایت می نماید. البته بودجه مورد نیاز خود را از قطر داریافت می کند.

از دیگر فراز جهاد اسلامی که گروهی متشکل از شبه نظامیان سنی است رابطه بهتری به نظام اسلامی در ایران دارد. اما این ارتباط همانند رابطه سایر گروه‌هایی که بدان اشاره شد از عمق برخوردار نیست.

بههر روی می‌توان موارد زیر را برشمرد که:

1- آشکار است که بحران چند ساله سوریه و جنگ خانمان سوز جاری در آن جرائم جنگی را نیز به همراه دارد.

نقض حقوق بشر دوستانه و جرائم جنگی آن دسته از رفتارهای ممنوعه در یک جنگ هستند که به عنوان حداقل هایی مطرح شده‌اند که از سوی همه طرف‌های درگیر در یک مخاصمه مسلحانه ی بین‌المللی یا غیر بین‌المللی می بایستی مورد رعایت واقع شوند و نقض آن‌ها می‌تواند به مسئولیت فردیِ مشروع بودن یا نبودن اقدام نظامی بیانجامد، چه دفاع باشد و چه تجاوز در اینجا اثری بر جواز یا منع ارتکاب جنگی ندارد.

حتی آنان که در اقدامی مشروع در برابر متجاوز مقاومت می‌کنند بایستی حقوق بشر دوستانه را رعایت نمایند.

2- این اندیشه پذیرفته شده است که عدالت بخشی از راه حل نهایی برای یک جنگ است. یکی از نیازمندی های قربانیان جنگ عدالت است و این حق ایشان است که عدالت را ببینند. دیگر نمی توان فردای پس از جنگی را ترسیم نمود که در آن عدالت کیفری نقشی نداشته باشد. آنان که در خلال جنگ مرتکب رفتارهای جنگی شده اند می بایست پاسخگوی عملکرد خود باشند تا محاکمه ایشان التیامی باشد بر رنج قربانیان جنگ. محاکمه مرتکبان جرایم جنگی حتی اگر به محکومیت مطلوب نرسد یک اثر مهم دارد و آن ثبت حقیقت و ثبت قربانی شدن قربانیان است که هم مانع از انکار جرم و جنایت در طول زمان می شود و هم صدایی به قربانیان بی صدا می بخشد و این اندیشه را القا می کند که رنج آن ها دیده شده است و آن ها مورد دغدغه جامعه جهانی بوده اند.

3- در جست و جوی عدالت بودن بیش و پیش از همه رسالت دولتی است که قلمروی سرزمینی اش آبستن جرایم جنگی شده است. این وظیفه نُخستین و حق و اختیار دولت سوریه است که جرایم ارتکاب یافته را مورد پیگرد قرار بدهد. نظام عدالت کیفری بین المللی نیز بر اساس همین ایده و اندیشه استوار است. اصل تکمیلی بودن دیوان کیفری بین المللی که ستون اصلی نظام دیوان است نیز بر همین اساس قوام یافته است که این دولت ملی است که می بایست اقدام نماید و مداخله دیوان و نظام جهانی تنها آنجا وجاهت دارد که دولت محلی اقدامی نکند و یا قادر و مایل به اقدام راستین نباشد. عدالت کیفری بین المللی نیز حاکمیت ملی را به رسمیت می شناسد و این فرصت را به دولت های ملی می دهد تا خود اقدام به پیگرد جرایم بین المللی نمایند. قطعنامه مجمع عمومی ملل متحد هرچند به این گزاره ها اشارتی صریح نداشته است اما خلاف آن را نیز مورد حکم قرار نداده است و نمی بایستی به گونه ای دیگر تفسیر شود. جامعه جهانی می بایست در تلاش برای پایان بخشیدن به بی کیفرمانی حاکم در بحران سوریه بیش و پیش از هر چیز یاریگر دولت سوریه در این مسیر باشد. تنها آن زمانی که دولت سوریه نخواهد و یا نتواند اقدامی کند جامعه جهانی می تواند خود کنشگری کند بنابراین نادیده انگاشتن این فرایند و تدرج حاکم در آن خلاف روح و متن حاکم بر نظام عدالت کیفری بین المللی است. براین اساس عدالت خواهان نیز باید در اندیشه و سودای پایان یافتن جنگ و تنش ها در سوریه باشند تا بستر و فرصت لازم برای پیگیری مطالبات عدالت خواهانه فراهم باشد.

4- عدالت ارزش مطلوبی است اگرچه صلح می تواند بر آن تقدم یابد. عدالت در خدمت انسان هاست. این قربانیان جنگ هستند که تامین حقوق آن ها نظام عدالت کیفری بین المللی را مستقر ساخته است. عدالتی که بر آتش جنگ بدمد و مانع از بارش صلح شود مطلوبیت ندارد. پایان یافتن زود تر جنگ حتی اگر به اندازه یک روز باشد و موجب شود یک تن کمتر کشته شود بهتر از آن است که جنگ به نام عدالت خواهی تداوم یابد. از این روست که در نظام حقوقی دیوان نیز پس از احراز صلاحیت دیوان و تمام شرایط قانونی برای مداخله دیوان اگر احراز شود که این مداخله مغایر با عدالت و منافع قربانیان است دیوان نمی بایستی مداخله نماید.

مفهوم بن‌بست از منظر [آقا] ی خامنه ای!

[آقا] ی خامنه ای در تاریخ (4،10،2018 میلادی) در برابر بسیجیان ادعا کرده است که آنچه می گوید رجز نیست، او همچنین باورمند است بر اینکه به بن بست نرسیده است! وی همواره دراستفاده از کلماتی که از منظر خویش سیاسی هستند گشاده گویی می نماید؛ کلماتی چون: «هجمه ی فرهنگی، نرمش قهرمانانه، واکسیناسیون نظام، فساد اختاپوسی و اکنون، رجز و بن بست»!
و جالب این است که هیچگاه هیچیک از این فرازها در جای خود که هیچ، در آن جایگاه سیاسی ای که آقای خامنه ای برای آنها برگزیده است هم بدرستی نمی نشیند و از نگاه هر فارسی زبانی، همانند مترسک های استعاره ای می مانند.
سال ها پیش از این[آقا] ی خامنه ای برای نخستین بار نشان داد که در رجز خوانی ید طولایی دارد. درسال (1998) در مسابقات جهانی فوتبال، هنگامی که تیم آمریکا و ایران با یکدیگر روبرو شدند، تمام روزنامه های داخل و خارج، فارسی زبان و خارجی زبان تاکید نمودند که این مسابقه را نباید«سیاسی» کرد و همه به این نتیجه رسیدند که ناجوانمردی است که نتیجه ی این مسابقه را یک رخداد سیاسی قلمداد نمایند. کاپیتان تیم ایران نیز، با یک حرکت تازه، در شروع مسابقه یک قالیچه نفیس ایرانی را در طَبَقی به کاپیتان تیم آمریکا ارمغان کرد. مسابقه با نتیجه (2بر1) بسود ایران پایان یافت. فردای آن روز، [آقا] ی خامنه ای سخنرانی کرد و از بازیکنان ایران تمجید نموده و گفت: «این جوانان سیلی سختی بر گوش آمریکا نواختند»! این را در زبان فارسی، که [من] می فهمم، می گویند رجزخوانی!
اکنون نیز [اقا] ی خامنه ای می گوید ما رجز نمی خوانیم و اگر می گوییم می زنیم و فلان وبهمان می کنیم عین حقیقت است. ، امید که خلاف این گفته ها در عمل ثابت نشود زیرا هزینه ی دهشتناک و فاجعه انسانی سهمگین اش برای همیهنان ما خواهد بود.
بن بست!
[ آقا] ی خامنه ای در بخش دیگری از گفتارش اظهار داشته است که:«جمهوری اسلامی معایبی دارد، اما «عیب واقعی بن‌بست است که بحمدالله نداریم. ما بن‌بست نداریم.» بن بست را زمانی می گویند که راه بسته است و باید بازگشت.
ایشان اینگونه می بیند که او راهش را ادامه خواهد داد. می رود و ادامه می دهد و بازگشتی در کار نیست.
ایشان همچنین در 24،2،1398(سه‌شنبه) به مناسب ماه رمضان در دیدار مشغولان و کارگزاران نظام با تأکید بر ضرورت تقوای مسئولان بویژه در «رسیدگی به امور مردم، رعایت بیت‌المال و اجتناب از اشرافیت» به بیان وظایف اساسی مسئولان سه قوه برای حل مشکلات اقتصادی و رونق تولید پرداختند و با اشاره به اقدامات خبیثانه‌ی آمریکا برای «تغییر محاسبات و تسلیم شدن مسئولان» و نیز «فاصله گرفتن مردم از نظام» افزود:« گزینه‌ی قطعی ملت ایران در مواجهه با دشمن، مقاومت در همه‌ی زمینه‌ها است، چراکه مذاکره با دولت کنونی آمریکا سمّ مضاعف است، البته جنگی نخواهد شد بلکه برخورد، برخورد اراده‌ها است و در این زمینه، اراده‌ی ملت ایران و نظام اسلامی قوی‌تر از دشمن است و به فضل الهی این بار هم پیروز خواهیم شد.»

رهبر انقلاب اسلامی در ابتدای اظهارتش ماه رمضان را «ماه تقوا»متأسفانه در سالهای اخیر به‌طور مکرر، اقتصاد کشور به تصمیم‌های دیگران گره زده شد و بسیاری از کارها به تصمیم‌های آمریکا موکول شد و در نتیجه سرمایه‌گذار و فعال اقتصادی نیز کارهای خود را موکول به این امور کرد.

ایشان یکی از راه‌های حل مشکلات اقتصادی را استفاده از ظرفیت وسیع مردمی کشور دانستند و با تأکید بر اینکه برخورد دولت با عوامل مخرب در بخشهای گوناگون اقتصادی بسیار ضروری است، افزودند: باید با قاچاق، دلالی‌ها، خریدهای خیانت‌کارانه‌ی ارزاق عمومی و احتکار، بدون هراس از جنجالها، برخورد قاطع شود و همه باید از دولت در این عرصه حمایت کنند.
ما با اروپایی‌ها مشکل و دعوایی نداشتیم اما آنها به هیچ یک از تعهدات خود عمل نکردند و نمیکنند و درعین‌حال مدام ادعا میکنند که ما به برجام پایبند هستیم.
وی خاطرنشان کرد: سردمداران آمریکا به دلیل بغض و کینه‌ای که به جمهوری اسلامی ایران دارند، کور شده‌اند و نمیتوانند درست محاسبه کنند.»

خامنه‌ای با اشاره به مخالفت بسیاری از صاحب‌نظران در آمریکا با شیوه‌ی برخورد با ایران و گروه‌های مقاومت گفت: «مسئولان کنونی آمریکا واقعاً درک درستی نسبت به مسائل گوناگون و همچنین جمهوری اسلامی ندارند. علاوه بر این گرفتاری‌های درونی، سیاستهای غلط آمریکا از لحاظ سیاسی و امنیتی عموماً به ضرر این کشور تمام شده و در منطقه‌ی ما، اروپا و مواجهه با برخی قدرتهای آسیایی، آنها را دچار مشکلات بیشتر کرده است، ضمن اینکه روند هزینه‌های ۷ هزار میلیارد دلاری و بی‌نتیجه‌ی آنها در منطقه، همچنان ادامه دارد، اگرچه دستشان در کیسه‌ی سعودی‌ها نیز هست.»

وی با اشاره به هشدار برخی صاحب‌نظران آمریکایی مبنی بر اینکه فشار بر جمهوری اسلامی به جهش اقتصادی ایران منجر خواهد شد، گفت:« آمریکا در مواجهه با ملت ایران و استحکام روزافزون نظام اسلامی قطعاً شکست خواهد خورد.»

افزون بر این موارد وزیرخارجه بریتانیا امروز دوشنبه در حاشیه همایش جهانی بهداشت در ژنو سوئیس گفته است:«به ایرانی‌ها [البته جمهوری اسلامی] میگویم که اراده طرف آمریکایی را دست کم نگیرید.» او افزود:« سران آمریکا قصد جنگ با جمهوری اسلامی را ندارند اما اگر به منافع ایالات متحده حمله شود آن‌ها تلافی می کنند.»

وی در ادامه اظهار کرد:«با وجود ادامه حمایتِ کشورش از توافق هسته ای با جمهوری اسلامی، در خصوص عمل‌کرد منطقه این نظام( بخوانید بحران آفرینی!) با آمریکا اشتراک نظر دارد و ارزیابی لندن از افزایش تهدیدهای ناشی از رفتار جمهوری اسلامی مشابه نظرات واشینگتن است.»

و این در حالی است که وزیرخارجه جمهوری اسلامی طی ماه گذشته چندین بار جمله« تیم بی» را در اشاره به بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، جان بولتون، مشاور امنیت ملی امریکا، بن زائد و بن سلمان، ولیعهدهای امارات و عربستان به کار برده و آن‌ها را «آتش بیار» بحران جاری میان واشینگتن و جمهوری اسلامی قلمداد می کند.

پایان سخن

 از دید[آقا] ی خامنه ای اینکه کشور دارای معایبی هست اما دچار بن بست نیست باید شکرگزار بود. براستی در عالم سیاست و کشورداری چه هنگامی «بن بست» رخ می دهد؟
اکنون سوریه در بن بست است؟
فلسطینی ها در بن بست هستند؟
البته که نیستند. اما یقیناً از دید آقای خامنه ای محمد رضا شاه به بن بست رسید. پس، انقلاب یک بن بست می تواند باشد. در حقیقت تفسیر گفتار وی اینگونه است که:« تا وقتی که من هستم و این نظام هست و این پرچم هست و این ده ها هزار تن که برای من جان می دهند هستند، ما بن بستی نداریم.»!
حال اگر به شعارهایی که برای بیرون راندن پادشاه پیشین و شوراندن مردم به انقلاب داده می شد بیاندیشیم شاید بتوان بن بستی را دید. اگر به آرمان ها و شعارهای همین اسلامی که آقای خامنه ای در سخنرانی(4،10،2018) آنرا هدف دشمنان جمهوری اسلامی می داند فکر کنیم بی شک بن بستی با بتون بسیار ضخیم و ضد موشک را در برابر آقای خامنه ای خواهیم دید.

چندی پیش نیز در خصوص تحریم ها و بیماری‌های مزمن در داخل ایران مواردی را مطرح کرده اند.

 کشوری که از همه ی استانداردهای معمولی و متوسط جهان خود عقب افتاده در بن بست است. کشوری که بیش از ده ها میلیون فقیر، میلیون ها بیکار، معتاد و فاحشه دارد دارای بن بست های بزرگی است. کشوری که فساد اداری و اقتصادی اش نهادینه شده و همچون اختاپوسی نابود نشدنی است دارای بن بست است.
حال آنکه در جهان امروز بن بست در عالم سیاست، شکست خوردن و واماندن از بخشیدن رفاه و خوشبختی به مردم کشور است. اینکه با زور و وقاحت مردم را وادار به سکوت کنی بزرگترین بن بست یک حکومت است. اینکه مردم کشور منتظر مرگ تو باشند تا از شرت راحت شوند تنگ ترین بن بست دنیا برای یک حاکم است. اینکه «آمد نیوز» به دلیل اینکه پیش بینی مرگ تو را می کند مشهور می شود و همه خوشحال می شوند یعنی بودن در بن بست.
اینکه چند دهه آدمی شخص نخست کشور باشد و اصلاً نفهمدچه می گوید – « که:«لیبرال دموکراسی آمریکا در دنیا مفتضح و قابل انتقاد است.» – درد آور ترین بن بست کشور است. پادشاه پیشین، پیش از رفتن گفت: «ای مردم من صدای انقلاب شما را شنیدم!»، اما [آقا] ی خامنه ای اگرچه چنین نخواهد گفت ولی، خودمی داند امواج خشم مردم در راه است.
این اقیانوس بر می خیزد و دیگر هیچ رجزی هم نمی‌تواند جلوی آن بایستد.

نیره انصاری، حقوق دان، نویسنده، پژوهشگر و کوشنده حقوق بشر

21،5،2019

31،2،1398

منبع:پژواک ایران

Facebook Twitter LinkedIn WhatsApp

حقیقت مانا